بنام خدای مهربان
میلاد مادر مبارک
قبل از طلوع و غروب خورشید گنجشکها جمع میشن و هماهنگ جیک جیک میکنند من که وقتی میشنوم از خودم خجالت میکشم، گنجشکها در حال شکر و عبادت خدا هستند و من در غفلت
- الان هم که چند سالی شده ساعتها تغییر نکرده و تقریبا نیمه شب اذانه، مردمی که تا ساعت 12 شب پای TV هستن طبیعیه که ...
- به قول آقای امجد باید از نمازهامون توبه و استغفار کنیم نمازی که با تکبیرة الاحرام تا السلام علیکمش توجه به همه چیز هست الاّ ....
- حضرت استاد حق شناس میفرمود در این دنیا میزان اعمال نمازه و در نماز هر چه به خدا توجه داشتیم همون قدر خدایی هستیم و خدا از ما راضیه و میزان اعمال در آخرت حضرت امیرالمومنیه و اعمال ما رو نسبت به اعمال حضرت میسنجند
یسبّح لله ما فی السّماوات و ما فی الارض
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم ، من که روم خانه به خانه
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید دیوانه برون از همه آئین تو جوید
تا غنچهء بشکفتهء این باغ که بوید هر کس به بهانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه
حضرت شیخ بهائی
دوش مرغی به صبح می نالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستانِ مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که تو را
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرطِ آدمیّت نیست
مرغ تسبیح گوی و ما خاموش
سعدی علیه الرحمه
نوشته شده توسط : کیش مهر
نظرات دیگران [ نظر]
بنام خدای مهربان
چند روز قبل با دوستی در بعد از ظهری بسیار بسیار گرم
و سوزان در زیر آفتاب
منتظر تاکسی یا مسافربری بودیم مدت طولانی گذشت چندین نفر از همسایه ها که مسیرشان با ما یکی بود و میدانستند که ما با آنها هم مسیریم با ماشین خالی بدون توجه رد شدند و رفتند
آن دوست که حسابی گرما کلافه اش کرده بود ناراحت و قدری عصبانی
گفت که چرا اینها که مسیرشان با ما یکیست و همسایه ما هستند بی خیال رد میشوند میروند
به او گفتم
از قدیم گفته اند که سواره از پیاده و سیر از گرسنه و .... خبر ندارد
بعدا به ذهنم
رسید باید عوض اینکه ما ناراحت و عصبانی شویم
آنها که میتوانستند کمکی کنند و نکردند باید ناراحت باشند چون میتوانستند به راحتی ثواب و خیری
بدست بیاورند که محروم شدند و ما باید به حال آنها تاسف بخوریم که توفیق ثواب کردن نداشتند نه از این جهت که ما عددی هستیم از این جهت که خدا همه مخلوقاتش را دوست دارد و هر چه بد هم باشیم باز هم مخلوق
و محبوب خداییم!
در این
وبلاگ خواندم که چه وضع اسفباری است، اسفبار برای ما نه آنهایی که در صف مهر کاغذی برای دریافت نان مجانی و یا لباسهای مندرس و مستعمل هستند
در چند روز دیگر خواهیم فهمید که چه ضرری کردیم و چه سرمایه های را که میتوانستیم با آن رضایت خدا را بدست آوریم به آسانی هدر دادیم
نوشته شده توسط : کیش مهر
نظرات دیگران [ نظر]
بنام خدای مهربان
چند روز قبل با دوستی در بعد از ظهری بسیار بسیار گرم
و سوزان در زیر آفتاب
منتظر تاکسی یا مسافربری بودیم مدت طولانی گذشت چندین نفر از همسایه ها که مسیرشان با ما یکی بود و میدانستند که ما با آنها هم مسیریم با ماشین خالی بدون توجه رد شدند و رفتند
آن دوست که حسابی گرما کلافه اش کرده بود ناراحت و قدری عصبانی
گفت که چرا اینها که مسیرشان با ما یکیست و همسایه ما هستند بی خیال رد میشوند میروند
به او گفتم
از قدیم گفته اند که سواره از پیاده و سیر از گرسنه و .... خبر ندارد
بعدا به ذهنم
رسید باید عوض اینکه ما ناراحت و عصبانی شویم
آنها که میتوانستند کمکی کنند و نکردند باید ناراحت باشند چون میتوانستند به راحتی ثواب و خیری
بدست بیاورند که محروم شدند و ما باید به حال آنها تاسف بخوریم که توفیق ثواب کردن نداشتند نه از این جهت که ما عددی هستیم از این جهت که خدا همه مخلوقاتش را دوست دارد و هر چه بد هم باشیم باز هم مخلوق
و محبوب خداییم!
در این
وبلاگ خواندم که چه وضع اسفباری است، اسفبار برای ما نه آنهایی که در صف مهر کاغذی برای دریافت نان مجانی و یا لباسهای مندرس و مستعمل هستند
در چند روز دیگر خواهیم فهمید که چه ضرری کردیم و چه سرمایه های را که میتوانستیم با آن رضایت خدا را بدست آوریم به آسانی هدر دادیم
نوشته شده توسط : کیش مهر
نظرات دیگران [ نظر]
بسم الله الرحمن الرحیم
قال الله تعالی فی القرآن الکریم
إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً (33)احزاب
فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبینَ (61)ال عمران
قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى 23 شورى
اهل بیت پیامبر کیست؟
فرزندان پیامبر کیانند؟
جان پیامبر که بود؟
اقربا و نزدیکان پیامبر که باید به امر خدا دوست داشته شوند چه کسانی هستند؟
این تصویر را دوستی از بقیع گرفته و چه سوال برانگیز است پدری در آنسو و فرزندانش در این سو چقدر نزدیک و چقدر مظلوم
مظلومیت خدا که اوامرش را اطاعت نکردند
مظلومیت پیامبر که سفارشش را گوش ندادند
مظلومیت .....
و حق همیشه مظلوم است
نوشته شده توسط : کیش مهر
نظرات دیگران [ نظر]
بنام خدای مهربان
یکی بود یکی نبود در سالهای نچندان دور در گوشه از زمین مردمی بودند که زندگی بدوی و نیمه وحشیانه با اعتقاداتی خرافی داشتند
نوشیدنیشان از آبهای گندیده و آلوده بود و بهترین غذاهایشان سوسمار و یا خون لخته مخلوط با مقداری کرک و پشم شتر ، قبیله های مختلف این مردم همیشه بر سر مسائل جزئی در جنگ و کشتار یکدیگر بودند اگر قبیله ای پیروز میشد تمامی اموال و زن و دختر رقیب شکست خورده را صاحب میشد و اینان برای اینکه دخترانشان به غارت نروند و باعث سرشگستگیشان نشوند با قدرت فکر خود راه حلی پیدا کرده بودند راه حل این بود چاله ای میکندند اگر فرزند بدنیا آمده پسر بود میگرفتندش و اگر دختر بود در همان چاله رهایش میکردند تا در جنگهای آینده نقطه ضعفی نداشته باشند
از میان این چنین قومی خدا فردی از پاکان را قرار داد و او را بسبب پاکیش به پیامبری برانگیخت
حضرت سالهای سال با این قوم سرسخت خشک مغز مدارا کرد و زحمتها کشید شهری در نزدیکی بود که دو قبیله عمده آن اوس و خزرج همیشه در جنگ بودند حضرت این دو گروه را آشتی داد و آنها هنگامی که طعم آشتی و صلح را چشیدند حضرت را برای تشکیل حکومت و رهایی از دست توطئه ها و سختی ها به شهرشان دعوت کردند و نام شهر را تغییر داده و شهر پیامبر نامیدند
سالها گذشت و حضرت برای هدایت و رشد این قوم زحمتها کشید و خون دلها خورد
تا این قوم از اعمال وحشیانه و تفکر خرافی که داشت قدری دور شد
مردم خواستند که اجر و پاداشی به حضرت بدهند حضرت فرمود که از شما چیزی نمیخواهم و اجر و پاداشم را خدا میدهد
فقط به عزیزان و خانواده ام نیکی کنید (که این هم امر خدا بود نه خواست حضرت)
حضرت را با توطئه ای شهید کردند و از او دختری به یادگار ماند دختری که ساکن شهر پدرش بود اهل شهر
برای عرض تسلیت و عمل به تنها خواست پیامبر که نیکی به خاندانش بود آمدند؟
بله آمدند، چه آمدنی! چه عرض تسلیتی! و چه عمل به سفارش خدا و پیامبری!
و چه زود به اصل خود بازگشتند این قوم
دختر نوجوان که در غم شهادت پدرش میگریست جایی در شهر پدرش نداشت!
زیرا گریه های شبانه اش کام همسایگان را تلخ میکرد تنها فرزند باقی مانده از نبی از مدینة النبی برای گریه به بیایان میرفت و درمحلی دور به گریه و زاری میپرداخت
او فقط از این مردمی که پدرش نجاتشان داده بود نامردی و خیانت و خباثت دید
دختر هجده ساله ای که از غم فقدان پدر و ظلم و نامردمی مردمان پیر شده بود و حتی نمیتوانست براحتی بگرید چنان نزد خدا ارزش و قرب داشت که اگر همسایگان ساکن شهر پدرش را نفرین میکرد دیگر اثری از آنان باقی نمی ماند در شبی که همه خواب بودند دست بدعا برداشته بود و همسایگانش را عوض نفرین دعا میکرد الجار ثم الدار
و این گوشه ای از دریای بیکران عظمت اوست که او سرور زنان عالم از ابتدا به انتها نموده است
دخت نبی در مدینة النبی چقدر غریب بود و هست
شعری سروده حضرت علی علیه السلام
"حبیب لیس یعدله حبیب و ما لسواه فی قلبی نصیب"
"حبیب غاب عن عینی و جسمی و عن قلبی حبیبی لا یغیب"
دوست و یاری که همطرازش دوستی نیست
و کسی همانند او در قلبم جای ندارد
دوستی که از مقابل چشمان و از کنارم رفته است
هرگز از قلبم نخواهد نخواهد رفت
نوشته شده توسط : کیش مهر
نظرات دیگران [ نظر]