بنام خدای مهربان
تا نگــــــاه او به آب افتـــــــــاد ... آب آتش گــــرفت
حتما شنیده اید که قبر مطهر حضرت عباس علیه السلام با آب احاطه شده
قبر حضرت عباس داخل ضریح نیست بلکه طبقه پایین محل اصلی دفن حضرت است که به آن سرداب میگویند
راههای ورود به سرداب یکی از راه حیاط حرم و دیگری از داخل صحن نزدیک ضریح است که برای عدم هجوم زائرین بسته است
تصاویر تقریبا به ترتیت مرتب شده
فرصت دهید گریه کند بیصدا، فرات با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات
گیرم فرات بگذرد از خاک کـــــــــربلا باور مکن که بگــذرد از کربلا، فرات
با چشم اهل راز نگـــاهی اگر کنید در بر گرفته مویهکنان مشک را فرات
چشم فرات در ره او اشک بود و اشک زان گونه اشکها که مرا هست با فرات
سنگ باشی ، آب خواهی شد ... صـــدا را بشنوی
کربـــــلا باشی ... صــــــدای ضجه ها را بشـــنوی
گوش جــــان تا باز شد ... در گریه بانــــوی عشق
می توانی آیــــه های "هـــــل اتی" را بشـــــنوی
می توانی اصــــــغر شش ماهـــــــه را پیــــدا کنی
می توانی آخــــــــر این ماجــــــــــرا بشـــــــنوی
نوشته شده توسط : کیش مهر
نظرات دیگران [ نظر]
بنام خدای مهربان
چند شعر زیبا از حضرت عباس در کتب وجود داره که خیلی زیباست
نکته جالب و مهم اینجاست که هنگام گفتن شعر باید آرامش و خیالی آسوده داشت
از این اشعار زیبای حضرت میتوان به گوشه ای از بزرگی روح حضرت پی برد
- قطعه اول اشعار (هنگامی که در مشتانش آب را دید فرمود)
یا نفس من بعد الحسین هونی و بعده لا کنت ان تکونی
ای نفس ، بعد از حسین زندگی ارزشی ندارد و بعد از او تو نباید باقی بمانی
هذا الحسین الوارد المنون و تشربین بارد المعین
حسین لب تشنه در خطر مرگ است آنگاه تو میخواهی آب گوارا و خنک بنوشی؟
هیهات ما هذا فعال دینی و لا فعال صادق الیقین
هیهات ابدا نه دینم چنین اجازه ای میدهد و نه یقینم
- قطعه دوم اشعار (هنگامی که دست راستش قطع شد فرمود)
والله ان قطعتم یمینی انّی احامی ابدا عن دینی
به خدا قسم اگر دست راستم را قطع نمایید همیشه تا ابد من حامی دینم خواهم بود
و عن امام صادق الیقین نجل النبی الطاهر الامین
و حامی راستگو امامم نوه پیامبر پاک و امین خواهم بود
- قطعه سوم اشعار (هنگامی که دست چپش قطع شد فرمود)
یا نفس لاتخشی من الکفار و ابشری برحمت الجبّار
ای نفس من از کفار نترسی! و مژده باد بر تو رحمت خدای جبّار
مع النبی سّید المختار مع جمله السادات و الاطهار
همراه با پیامبر سرور و با عده ای از سادات و پاکان
قد قطعوا ببغیهم یساری فأصلهم یا ربّ حرّ النار
این شروران دست چپم را بریدند خدایا ایشان را به آتش جهنم برسان
مرا هم در لحظاتی که خدایی میشوید یاد کنید
نوشته شده توسط : کیش مهر
نظرات دیگران [ نظر]
بنام خدای مهربان
در تاریخ ماجراهایی هست با اینکه خیلی عجیب است اما حقیقت دارد.
یکی از وقایع تاریخی عجیب در زمان پیامبر و فرزندانش اتفاق افتاده است.
یکی از سر سخترین دشمنان پیامبر صل الله فرزندان بنی امیه و ابوسفیان بودند
مثلا فقط در جنگ بدر که اولین جنگ مسلمان با کفار بود فقط بدست حضرت امیر علیه السلام دایی و پدر بزرگ و برادر معاویه به قتل رسیدند و یا ماجرای خوردن جگر حمزه توسط مادر معاویه و...
معاویه و امویان وقتی مکه بدست مسلمانان فتح شد از روی ترس اسلام آوردند اما بعد از اسلام آوردن هم از ضربه زدن به اسلام دست برنداشتند و به شیطنت و اخلال در امور مسلمین پرداختند
حالا میرسیم به نکته جالب ماجرا
پس از گذشت حدودا چهار سال از فوت پیامبر (بله فقط 4 سال) در زمان خلیفه دوم زمانی که شام (سوریه و ترکیه و......) فتح شد معاویه حاکم شام شد!
دشمن ترین افراد به پیامبر و دین اسلام شد خلیفه مسلمین !
وقتی حضرت علی علیه السلام به خلافت رسید و معاویه را برکنار نمود در مقابل معاویه عوض اطاعت،به خونخواهی عثمان با حضرت امیر به جنگ پرداخت! و فتنه ها و آشوبهایی برپا نمود.
پیامبر در سال 11 هجری به شهادت رسیدند و معاویه از سال 15هجری تا سال 60 هجری (یک سال قبل از حادثه کربلا)حاکم شام و بیست سال هم حاکم بلاد مسلمین بود.
معاویه و فرزندان بنی امیه 150 سال حاکم مسلمین بودند!؟
یزید در شعری بعد از حادثه کربلا میگوید :
(لیت اشیاخی ببدر شهدوا ) (جزع الخزرج من وقع الاسل)
ای کاش اجداد من که در بدر کشته شدند ناله خزرج را از درد نیزه شاهد بودند
(فاهلّوا و استهلّوا فرحا) (ثمّ قالوا یا یزید لاتشل)
پس برخیزند و پایکوبی کنند وبگویند ای یزید دست مریزاد
(قد قتلنا القوم من ساداتهم) (وعدلناه ببدر فاعتدل)
ارباب و سادات آنان را کشتیم و انتقام بدر را گرفتیم
(لعبت هاشم بالملک فلا ) (خبر جاء و لا وحی نزل)
هاشم با سلطنت بازی کرد نه خبری آمده و نه وحیی نازل شده!
(لست من خندف ان لم انتقم ) (من بنی احمد ما کان فعل )
من از خندف نباشم اگر از فرزندان احمد در برابر آنچه کرده انتقام نگیرم.
نوشته شده توسط : کیش مهر
نظرات دیگران [ نظر]
بنام خدای مهربان
یک ماجرای واقعی!
شهید دستغیب از یکی از دوستانش چنین در کتاب داستانهای شگفت نقل کرده اند:
یکی از بستگانم چند سال در فرانسه برای تحصیل اقامت داشت در بازگشنش به ایران نقل کرد:
در پاریس خانه ای کرایه کردم و سگی برای نگهبانی داشتم روزها سگ در پشت در میخوابید
و من به کلاس و درس میرفتم و وقتی برمی گشتم سگ همراهم داخل خانه میشد.
شبی بازگشتم به طول کشید و هوا هم به سختی سرد بود
به ناچار پشت گردنی پالتو را بالا آورده گوشها و سرم را پوشاندم و دستکش در دست کرده بودم و صورتم را گرفتم به طوری که تنها چشمم برای دیدن باز بود به این شکل و صورت درب خانه آمدم
تا خواستم قفل در را باز کنم سگ زبان بسته چون لباس خود را تغییر داده بودم و صورتم پوشیده بود، مرا نشناخت و به من حمله کرد و پائین پالتو را گرفت
من فورا صورتم را نشان دادم و صدایش زدم
تا مرا شناخت با نهایت شرمساری به گوشه ای از کوچه خزید در خانه را باز کردم هر چه اصرار کردم داخل خانه نشد
صبح که به سراغ سگ آمدم دیدم از شدت حیا جان داده است
اینجاست که باید هر فرد از ما به سگ نفس خود خطاب کنیم که چقدر بی حیاییم
چرا از پروردگارمان که همه چیزمان از اوست حیا نمی کنیم ؟
و ملاحظه حضرتش را نمینماییم ؟
در ارسال قبلی گوشه هایی از دعای ابو حمزه حضرت سجاد علیه السلام را بخوانید
نوشته شده توسط : کیش مهر
نظرات دیگران [ نظر]
بنام خدای مهربان
منم پروردگارا آن کسىکه در خلوت از تو شرم نکردم و در آشکارا هم رعایت تو را نکردم
منم کسى که بر مولای خود دلیرى کرده
منم کسىکه نافرمانى برپادارنده آسمانها را کرده
منم آن کسىکه هرگاه نوید گناهى رابه من مىدادند بسوی گناه شتابان مىرفتم
منم که مهلتم دادى ولى من به خود نیامدم
و بر من پوشاندى ولى من شرم نکردم
و نافرمانیها کردم و از حدّ گذراندم
و از چشم خود مرا انداختى
و من اعتنا نکردم
پس باز هم به بردباریت مهلتم دادى و با پردهپوشیت مرا پوشاندى
تا بدانجا که گویا از یاد من بیرون رفتى
و از کیفرهاى گناهان مرا دور داشتى
تا به حدى که گویا از من شرم کردى
خدایا در هنگام گناه که من نافرمانیت کردم
نه از باب این بود که پروردگاریت را منکر بودم
و یا دستورت را سبک شمردم
و یا خود را در معرض کیفرت درآوردم
و یا تهدیدهاى تو را بىارزش فرض کردم
بلکه گناهى بود که پیش آمد
و نفس سرکش نیز آنرا آراست
و هواى نفس نیز چیره شد
و بدبختى هم کمک کرد
و پردهپوشى تو هم مرا مغرور کرد
و در نتیجه تا آنجا که مىتوانستم در نافرمانى و مخالفت تو کوشیدم
ولى اکنون کیست که از عذاب تو مرا نجات دهد
و از دست دشمنان در فرداى قیامت چه کسى خلاصم کند
اگر امید من به کرمت و وسعت رحمتت نبود
و از ناامید شدن بازم نمىداشتى به محض آنکه به یاد آنها مىافتادم
یکسره ناامید مىشدم
به عزتت سوگند اگر برانیم من هرگز از در خانهات برنخیزم
مخلوق به که پناهنده شود جز به خالقش
فرازهایی از دعای ابوحمزه
نوشته شده توسط : کیش مهر
نظرات دیگران [ نظر]