به نام خدای مهربان
پشت پرده بسیاری از حوادث اخیر نتیجه برنامه های سالها قبله که قسمتیش توسط پیام فضلی نژاد هفته قبل منتشر شده
نکته ای که در این مقاله اشاره نشده اینه که گروهی از سران مجاهدین انقلاب
اسلامی در زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی در موسسه تحقیقات استراتژیک
که زیر مجموعه ریاست جمهوری است برنامه ریزی هایی داشتن و بسیاری از آنان
برای تحصیل به اروپا و مخصوصا کشور انگلیس رفتن و تخصص هایی من جمله تخصص
جنگ روانی و غیره را کسب کردند و از مهمترین پروژه آنان در آن روزگار روی
کار آوردن خاتمی بوده که به گفته یکی از آنان: خاتمی را ما خاتمی کردیم و
گرنه او یک فرد با روحیه ای فرهنگی در گوشه کتابخانه ملی باقی میماند
و....
چگونه پروژه «جامعه مدنی» به «مبارزه مدنی» تبدیل شد؟- 1 زمینه های کودتای نرم
پیام فضلی نژاد
اسفند 1375، معاون وقت وزیر خارجه آمریکا در مقدمه گزارش «شورای روابط
خارجی» پیرامون پروژه «جامعه مدنی» در ایران نوشت: «این جریان ]هواداران
جامعه مدنی[ بخشی از یک حرکت فراگیرتر جهت متلاشی کردن اقتدار دینی جمهوری
اسلامی است... و مشروعیت هر نوع حکومت دینی را زیر سؤال می برد.» این
گزارش هنگامی منتشر شد که «محمد خاتمی» سخت مشغول مبارزات انتخاباتی برای
هشتمین دوره ریاست جمهوری بود و از قضا «جامعه مدنی» را به عنوان شعار
تبلیغاتی اش برگزید!
زیرساخت های پروژه جامعه مدنی از سال .1988م در «مرکز مطالعات دموکراسی»
دانشگاه وست مینستر لندن توسط «جان کین» (نظریه پرداز سرویس اطلاعات خارجی
انگلیس، MI6) باز تولید گشت و با آغاز دهه 1370 به پروژه اصلی روشنفکران
سکولار ایران بدل شد. «بنیاد مطالعات ایران» که به ریاست «اشرف پهلوی» در
واشنگتن. دی.سی فعال است، از محافل برجسته ای بود که از سال 1372 در
فصلنامه «ایران نامه» پروژه جامعه مدنی را از این مرکز انگلیسی اقتباس کرد
و تحقق آن را شرط لازم فروپاشی ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی دانست.
پژوهشگران این بنیاد، مانند «علی بنوعزیزی» و «هوشنگ امیراحمدی» اعتقاد
داشتند که ساختارهای جامعه مدنی به گسترش سکولاریسم در ایران کمک می کند و
تنها نیرویی که توان انجام این «مأموریت» را دارد، اعضای حلقه کیان (موسوم
به روشنفکران دینی) هستند. حتی گروهک هایی مانند سازمان فدائیان خلق
(اقلیت) نیز با کنار نهادن مشی و مرام تروریستی، خود را هوادار «جامعه
مدنی» جا زدند. استدلال آنان که 14 مرداد 1371 به قلم «بهروز خلیق» در
ماهنامه «کار» منتشر شد، این بود که پروژه جامعه مدنی باید نقطه آغاز
براندازی نرم جمهوری اسلامی تلقی گردد؛ مبارزه ای که این بار ماحصل
«تحولات فکری در بخشی از نیروهای درون نظام مانند محمد خاتمی است.»
در نیمه اول دهه 1370، اجماعی گسترده میان محافل اروپایی و آمریکایی
پیرامون تحقق «جامعه مدنی» در ایران شکل گرفت و یک کمپ سیاسی قدرتمند آن
را پشتیبانی می کرد. ارکان بنیادی این کمپ را «مرکز مطالعات دموکراسی»
انگلیس، «شورای روابط خارجی» آمریکا و «انجمن سیاسی خارجی» آلمان می
ساختند و جلسات منظمی را برای رایزنی با کسانی که به «اصلاح طلبان» شهره
شده بودند برگزار کردند. چهره پنهان رایزنی ها در آن هنگام، «جان کین»
بود. او که از سال 1374، در پوشش استاد کرسی «جامعه مدنی» دانشگاه «وست
مینستر» انگلستان تعامل خود را با «حسین بشیریه» و «عبدالکریم سروش» آغاز
کرد، پس از دوم خرداد 1376 بارها به تهران آمد. سروش و بشیریه، سال ها در
انگلیس اقامت داشتند و در دهه 1370، یک پای آنان در مرکز پژوهشی لندن و یک
پای دیگرشان در حلقه های سیاسی ایران بود. از سال 72، سروش در «حلقه کیان»
مأمور تبلیغ پروژه جامعه مدنی به عنوان اصلی ترین «مسأله روشنفکران ایران»
شد و از سال 73، بشیریه نیز در «مرکز بررسی های استراتژیک ریاست جمهوری»
آن را در قالب «پروژه توسعه سیاسی» صورتبندی نمود. هدف این پروژه، دگرگون
ساختن ماهیت جمهوری اسلامی از درون نظام و «گذار به دموکراسی» بود. از دل
این دو محفل، در سال 1374 «حلقه آئین» با محوریت «محمد خاتمی» متولد شد که
سروش، بشیریه، حجاریان، تاج زاده، ابطحی، کدیور و مجتهد شبستری از اعضای
اصلی آن به شمار می رفتند؛ حلقه ای که بعدها شعار و سیاست های خاتمی را
برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری 2 خرداد 1376 بر محور «گفتمان جامعه
مدنی» صورتبندی کرد.
تا سال 1375، چهره های برجسته این سه حلقه در پوشش فرصت های مطالعاتی و
بورس های پژوهشی بیشترین سفر رابه ایالات متحده، انگلستان و آلمان داشتند
که جنجالی ترین آن، سخنرانی محرمانه «عبدالکریم سروش» در «انجمن سیاست
خارجی» آلمان در سال 1374 بود. افشای این رایزنی های محرمانه، واکنش های
فراوانی را در ایران برانگیخت. چنین فعالیت هایی، گاهی با اعتراض طیفی از
شخصیت های آکادمیک مواجه نیز می شد. مثلاً در اسفند 1374، اساتید «کالج
استیر» در ویرجینیا با انتشار پژوهشی اعلام کردند که روشنفکران ایرانی،
اقتباسی ناقص و پرغلط از معنا و مبنای جامعه مدنی انجام داده اند و «تئوری
های آنان فاقد حداقل استانداردهای علمی و اصول معتبر فلسفی است.»
روزنامه کیهان در آن سالیان، این رویکرد را با حساسیتی عمیق تر و از منظری
جامع تر دنبال می کرد. «حسین شریعتمداری» بارها در مقالات خود هشدار داد
که مبلغان تئوری کهنه «جامعه مدنی»، مباحثات علمی را بازیچه منافع و مطامع
سیاسی خود ساخته اند. او فاش کرد که روشنفکران حامی خاتمی برای «جعل» وجهه
ای علمی برای خود و پروژه سیاسی شان، حتی دست به «جعل» نامه حمایتی اسلام
شناسان بزرگ می زنند. «حامد الگار» از بزرگترین اسلام شناسان معاصر و
استاد دانشگاه برکلی، در 16 مرداد 1375 با ارسال نامه ای خطاب به
شریعتمداری، رویکرد او را تصدیق کرد و نوشت: «این افراد ]در ماهنامه کیان[
زیر پرده روشنفکری و تجدد و اصلاح دینی، در پی براندازی اساس جمهوری
اسلامی هستند.»
پاسخ به این انتقادات را ماهنامه «پر» (چاپ آمریکا) به سرعت در ویژنامه
تابستانی خود منتشر کرد؛ نشریه ای که گردانندگان آن ایرانی تبارهای
صهیونیست مانند «رویا حکاکیان»، «رامین احمدی» و... هستند و به نحوی علنی
با لابی های امنیتی اسرائیل در آمریکا برای براندازی نرم جمهوری اسلامی
تعامل دارند. این ماهنامه در شماره 127 خود نوشت در پروژه «جامعه مدنی» که
روشنفکران سکولار در ایران دنبال می کنند، به هیچ وجه بحث علمی و فلسفی
موضوعیت ندارد. اینکه آنان «بی سواد» هستند یا نه، مهم نیست، بلکه مهم،
فرجام پروژه آنان است، «چون نتایج ناشمرده، پنهانی و خطرناکی برای حکومت
اسلامی ایران دارد.»
در اوج این مباحثات، تابستان 1375 نامزدی «محمد خاتمی» در انتخابات ریاست
جمهوری مطرح گشت و با پیروزی او در 2 خرداد 1376، این پروژه جامعه مدنی به
اقتدار سیاسی رسید. تیم سیاسی خاتمی که اعضاء همان حلقه های سه گانه بودند
و اعضاء «سازمان مجاهدین انقلاب» اکثریت آن را تشکیل می دادند، وظیفه
نهادینه ساختن گفتمان «جامعه مدنی» را با بهره از ابزارها و امکانات دولت
اصلاحات برعهده گرفت. با این حال، خیلی زود در سال 1380، بحران به سراغ
اصلاح طلبان آمد و با کاهش چشمگیر مقبولیت اجتماعی مواجه گشتند. آنان،
گویی یاد جمله معروف «لنین» افتادند که «چه باید کرد؟»
استراتژیست های «نافرمانی مدنی» در تهران چگونه پروژه «جامعه مدنی» به «مبارزه مدنی» تبدیل شد؟- 2
پیام فضلی نژاد
اصلاح طلبان رادیکال براساس تئوری «سرمایه اجتماعی» از «فرانسیس فوکویاما»
که تابستان سال 1376 در آمریکا منتشر شد، کوشیدند تا یک پایگاه اجتماعی را
برای پروژه «جامعه مدنی» نهادینه کنند؛ پایگاهی که «نیروی سازمانی» اصلاح
طلبان در ایران باشد و قدرت «بسیج توده ها« را به نفع پروژه های آنان
بیابد. از این رو، «سعید حجاریان» در سال 1377 از «محمد خاتمی» خواست تا
هر چه سریع تر دستور برگزاری انتخابات «شوراهای اسلامی شهر و روستا» را
صادر کند. آنان هدف خود را از احیاء این انتخابات، پدیدآوردن یک «دموکراسی
مشارکتی» و گسترش «فرهنگ جامعه مدنی» اعلام کردند، اما به دنبال مصادره
منابع کلان اقتصاد شهری و روستایی و روزنه های جامعه بودند تا سکولاریسم
را در کل سطوح اجتماعی و فرهنگی گسترش دهند. علیرغم اینکه چهره های شاخص
اصلاح طلبان مانند «عبدالله نوری» و «سعید حجاریان» این پروژه را در دوره
اول شوراها مدیریت می کردند، اما با آغاز دهه 1380، نظرسنجی ها از کاهش
چشمگیر مقبولیت گفتمان «جامعه مدنی» در میان مردم حکایت داشت.
«سعید حجاریان» روایت می کند که سال 1380 در گفتگویی خصوصی به «محمد
خاتمی» گفت اصلاحات به سبب «فقدان نیروی اجتماعی» در حال فروپاشی است. او
از رئیس دولت اصلاحات خواست که همزمان، نقش «رهبر اپوزیسیون» را نیز بازی
کند تا «جنبش، بی سر نشود» و نمیرد. خاتمی به حجاریان پاسخ داد که از
«سرنوشت بنی صدر» می ترسد و گفت: «من نمی خواهم مثل بنی صدر شوم. چون بنی
صدر می گفت که در دنیا فقط من هستم که هم رئیس جمهورم و هم رئیس
اپوزیسیون.» پس از این جلسه، کار گروهی در «دفتر مطالعات سیاسی وزارت
کشور» با حضور «حسین بشیریه» و «سهراب رزاقی» تشکیل شد تا از نگاه جامعه
شناسی سیاسی به تحلیل «آینده جامعه مدنی در ایران» بپردازد. بشیریه
پیشنهاد کرد که دولت بودجه مستقلی برای «نهادسازی مدرن مدنی» اختصاص دهد
تا با گسترش «ان.جی.او»ها (نهادهای مردم بنیاد!) یک نیروی اجتماعی برای
اهداف پروژه اصلاح طلبان سازمان داده شود. با این حال، بشیریه نتیجه گرفت
که گذار «آرام» به دموکراسی برای تحقق «جامعه مدنی» ممکن نیست و نظام
سیاسی ایران باید به شکلی «مسالمت آمیز» توسط دولتمردان اصلاح طلب دگرگون
گردد. «سهراب رزاقی» که در این کار گروه به عنوان یکی از اعضاء وزارت کشور
دولت خاتمی فعال بود، بعدها اعتراف کرد که مبلغ 436 هزار یورو از بودجه
دولت هلند برای «آموزش فعالان جامعه مدنی در ایران» پول دریافت کرده است؛
بودجه ای که برای تشکیل و تربیت یک «نیروی سازمانی» جهت پیشبرد پروژه
«کودتای مخملی» در ایران بود.
از ابتدای سال 1381، گزارش های پژوهشکده «سازمان جاسوسی سیا» (NED) ناظر
به شکست اصلاح طلبان در ایران بود. بنابراین، از سال 1381 تا سال 1383، دو
تن از فیلسوفان بزرگ اروپا و آمریکا برای ارزیابی «چشم انداز جامعه مدنی»
به ایران آمدند. اردیبهشت1381، ابتدا «یورگن هابرماس» با میزبانی دولت
اصلاحات برای سفری 10روزه، از آلمان به ایران آمد. او برجسته ترین فیلسوف
آلمانی و مشهورترین نظریه پرداز «نافرمانی مدنی» به شمار می رود که برای
ارزیابی موقعیت پروژه آمریکایی «گذار به دموکراسی» از چین تا ایران را
پیموده است. هابرماس، شامگاه 26اردیبهشت 1381، به منزل «محسن کدیور» در
محله قیطریه تهران رفت تا برای رایزنی با اصلاح طلبان در جلسه ای خصوصی با
«سعید حجاریان»، «محمد مجتهد شبستری» و... شرکت کند؛ جلسه ای که حضور
«محمد خاتمی» نیز در آن پیش بینی شده بود. او همچنین با «علیرضا بهشتی» که
هنگام انتخابات 22خرداد 1388 در پروژه مبارزه مدنی اصلاح طلبان به عنوان
مشاور عالی «میرحسین موسوی» ایفای نقش کرد، چندین دیدار داشت. هابرماس در
این رایزنی ها از عزم اصلاح طلبان برای استقرار حکومت غیردینی در ایران
سؤال کرد و آنان گفتند که «قدم به قدم پیش می رویم.» عنوان «انقلابیون
مایوس» لقبی است که هابرماس به این اصلاح طلبان (از سعید حجاریان تا
علیرضا بهشتی) می دهد و اعتقاد دارد «آنان از انقلاب اسلامی بریده اند.»
او دربرآوردی که به میزبان خود «عطالله مهاجرانی» (به نمایندگی از رئیس
جمهور خاتمی) ارائه کرد، گفت «به تدریج ناآرامی هایی در ایران رخ خواهد
داد» و اصلاح طلبان باید با «نهادسازی دموکراتیک» به تجمیع نیرو بپردازند
تا آمادگی یک «مبارزه مدنی» را داشته باشند!
از نگاه هابرماس، دانشگاه ها و احزاب دو رکن اصلی برای زمینه سازی
«مبارزات مدنی» و «گذار به دموکراسی» بودند. از این رو، اصلاح طلبان
«مطالعه فرآیند دموکراتیزاسیون» را به یک پروژه رسمی آکادمیک تبدیل کردند!
«حسین بشیریه» در دانشگاه تهران و «علیرضا بهشتی» به همراه «محسن کدیور»
در «دانشگاه تربیت مدرس» بخشی از این پروژه را پیش بردند. برای نمونه در
سال 1383، پایان نامه دکترای علوم سیاسی «جواد اطاعت» در «دانشکده حقوق و
علوم سیاسی دانشگاه تهران» به بررسی چگونگی ایجاد تغییرات دموکراتیک در
جمهوری اسلامی از راه مبارزات انتخاباتی اختصاص یافت که یک رونویسی شبه
علمی از «استراتژی براندازی قانونی» است. اطاعت که آن هنگام «مشاور وزیر
کشور» در دوره وزارت موسوی لاری بود، به منظور مشارکت در تحقق این
استراتژی، سال 1388 از «حزب اعتماد ملی» به اردوگاه انتخاباتی «میرحسین
موسوی» منتقل شد. از سوی دیگر، «حزب مشارکت ایران» نیز به پیشنهاد
حجاریان، 40جلسه را برای طراحی مدل جدید «گذار به دموکراسی» برگزار کرد.
این نشست ها با حضور اعضاء گروهک های «نهضت آزادی» و «ملی- مذهبی ها» تحت
عنوان «تا دموکراسی» از بهمن 1382 آغاز گشت و به تدوین یک منشور عملیاتی
برای «نهادسازی مدنی» و «دموکراتیزاسیون» انجامید.
از سال 1383، «شورای روابط خارجی آمریکا» در تکاپوی ارائه مدل جدیدی برای
پروژه «اصلاحات در ایران» بود و این مدل نیز تحت تأثیر فلسفه عملگرایی
(پراگماتیسم) از «ریچارد رورتی» شکل گرفت. رورتی را به عنوان «بزرگترین
فیلسوف آمریکا» می شناسند، اما یکی از قدیمی ترین رهبران عملیات سری
«سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا» در حوزه اندیشه است که از دهه 1950، به
کادر مدیریت پروژه موسوم به «جنگ های کثیف روشنفکری» در CIA پیوست. «علی
میرسپاسی» (عضو شورای سردبیری فصلنامه کنکاش، چاپ نیویورک) نخستین کسی است
که برای «حزب مشارکت ایران» به شرح استراتژی عمل گرایانه رورتی با هدف فهم
سیاست های جدید آمریکا پرداخت. از سال 1382، «خشایار دیهیمی» نیز در
انتشارات «طرح نو» (به مدیریت حسین پایا) با ترجمه تئوری های سراسر
فاشیستی رورتی، به عنوان مبلغ راهبردهای این جاسوس کهنه کار برای «فروپاشی
ایران» ظاهر گشت. سرانجام، جمعه شب 22خرداد 1383، «ریچارد رورتی» برای
اقامتی 2روزه وارد تهران شد تا با همکاری «داریوش شایگان» و «رامین
جهانبگلو» از نزدیک به ارزیابی وضعیت اصلاح طلبان بپردازد. وقتی او به
ایران آمد، با 2شکست اصلاح طلبان در انتخابات شوراهای دوم و مجلس هفتم
روبرو شد. در واقع پروژه جامعه مدنی شکست خورده بود. رورتی به اصلاح طلبان
گفت که «گذار به دموکراسی» محصول بحث های روشنفکری و فلسفی در باب
«بازسازی سنت» و «اصلاح دین» نیست بلکه نیازمند اتکاء محض به سنت های
آمریکایی و پیروی از فلسفه عمل گرایی (پراگماتیسم) است. از نگاه رورتی
باید با گسترش نهادهای دموکراتیک، یک «نیروی اجتماعی سازمان یافته» را
برای «مبارزات مدنی» تربیت کرد تا آنان در «یک لحظه تاریخی» ]کودتا[
دموکراسی آمریکایی را حاکم کنند. استراتژیست های غربی، اصلاح طلبان را به
اجماع پیرامون اتخاذ راهبرد «مبارزه مدنی» رساندند، اما «شاه کلید» پروژه
نزد یک تئوری پرداز انگلیسی بود. آیا او نیز به تهران خواهد آمد؟
چگونه پروژه «جامعه مدنی» به «مبارزه مدنی» تبدیل شد؟- 3 شاه کلید انگلیسی
پیام فضلی نژاد
در 9 ماه منتهی به سوم تیر 1384، دست کم 8 نفر از مقامات امنیتی و جاسوسی
کشورهای انگلیس، آمریکا، هلند و ... تحت پوشش های دانشگاهی، رسانه ای و
دیپلماتیک وارد تهران شدند. ماموریت آنان، تجدید ساختار و سازمان «فعالان
جامعه مدنی» برای کمک به پیروزی اصلاح طلبان در نهمین دوره انتخابات ریاست
جمهوری بود. اگر در خرداد 1383، «ریچارد رورتی» در کسوت مغز متفکر سازمان
CIA و «بزرگترین فیلسوف آمریکا» در تهران میهمان اصلاح طلبان بود، این بار
پرفسور «جان کین» به ایران آمد تا آخرین دستورالعمل های «کودتای مخملی» را
به «سعید حجاریان» منتقل کند؛ کسی که هم مغز متفکر «سرویس اطلاعات خارجی
انگلستان» (MI6) به شمار می رود و هم صاحب لقب «موثرترین متفکر بر تئوری
سیاسی انگلیس» است. کین، انجام ماموریت های برون مرزی مهمی را در کارنامه
امنیتی خود داشت که شرکت در عملیات فروپاشی حکومت های اروپای شرقی، یکی از
آنان بود.
در عصر جنگ سرد، سازمان های جاسوسی CIA و MI6 در ائتلافی راهبردی، یک
«سیستم امنیتی واحد» را برای سرنگونی رژیم های «ضد سرمایه داری» ساختند که
مرکز رهبری آن، «شورای برنامه ریزی روانی» (PSB) در آمریکا بود. از دهه
1980، این شورا برای براندازی حکومت های کمونیستی چکسلواکی، لهستان و ...
استراتژی و شعار «تقویت جامعه مدنی» را برگزید و نخستین بار، تاثیر آن را
در تبلیغات «جنبش همبستگی لهستان» آزمایش کرد. «شورای برنامه ریزی روانی»
(PSB) در جستجوی مدلی جدید از «جامعه مدنی» بود؛ مدلی که یک «منطقه آزاد»
برای سرمایه گذاری و نفوذ غرب باشد و از کانال آن، حکومت های ناسازگار با
نظام سرمایه داری نابود گردند. این ماموریت به «جان کین» سپرده شد. او سال
های 1973 و 1974 را در چکسلواکی سپری کرده بود و با انتشار کتابی در سال
1985، از جاسوسی مانند «واسلاو هاول» تصویر یک «رهبر صلح جو» و «مبارزی
خشونت گریز» را ساخت. سپس، برای کنترل و ارزیابی پروژه «جامعه مدنی» در
طرح براندازی حکومت لهستان، بارها به این کشور سفر کرد. سال 1988، با نشر
کتاب «دموکراسی و جامعه مدنی»، مدلی ستیزه گر از جامعه مدنی را ارائه داد.
یکسال بعد، چکسلواکی و لهستان کمونیستی فرو ریخت. در واقع؛ واژه «جامعه
مدنی» پس از 130 سال غیبت و خاموشی در مغرب زمین، این بار برای استفاده در
پروژه «براندازی نرم» به فلسفه سیاسی غرب بازگشت.
«جان کین» از سال 1994، در «مرکز مطالعات دموکراسی لندن» (CSD) پروژه
«جامعه مدنی ایران» را پایه گذاشت. او در دوره ریاست جمهوری خاتمی، پس از
آشوب های 18 تیر 1378 به تهران آمد. اما این سفر، مصادف با 2 رویداد مهم
دیگر نیز بود. از یک سو، حمله کم سابقه «حلقه کیان» و روزنامه های زنجیره
ای به مبانی و اسوه های دینی ایرانیان اوج گرفته بود. «عبدالکریم سروش» در
مصاحبه با نشریه «اکسپرس» گفت از «محمد خاتمی» خواسته که اجازه دهد در
دانشگاه ها و مطبوعات مبانی مسلم دینی نقد و در صورت لزو م طرد شود تا
بتوان «جامعه مدنی» را مستقر کرد. اتفاقا این اتفاق در حال وقوع بود. هفته
نامه «راه نو» نوشت «مخالفت محققانه با دین، کفر نیست» و مجله «کیان»
ارتداد را «حق طبیعی هر فرد» می دانست. از سویی دیگر، پروژه ساختن «گاندی
مسلمان» و «واسلاو هاول ایران» آغاز شده بود و اصلاح طلبان، «محمد خاتمی»
را شایسته این القاب می دانستند.
از نیمه پنهان سفر «جان کین» در چنین موقعیتی، یک مقام بلندپایه امنیتی
رازگشایی کرد. براساس اسنادی که «مایکل برانت» (معاون سابق سازمان سیا) در
کتاب Plan to Divide and Desolate Theology A فاش کرد، آن هنگام سازمان
CIA و سرویس MI6 پروژه مشترکی را به نام «طرح براندازی تشیع تا سال 2010»
تعقیب می کردند که نخستین هدف آن «فروپاشی انقلاب اسلامی ایران» بود. مبلغ
40 میلیون دلار از بودجه 900 میلیون دلاری این پروژه، به «مبادلات
آکادمیک» مراکز اسلام شناسی غرب با حوزه ها و دانشگاه های اسلامی اختصاص
یافت. هدف از گسترش این مبادلات، جمع آوری اطلاعات حیاتی، شناسایی و شکار
جاسوس، نفوذ در مراکز دینی و تقویت روشنفکران لیبرال برای تبدیل تشیع به
یک «مکتب درویشی محض» تا سال .2010م (یعنی تا 1389هـ.ش!) بود. یکی از
اهداف این پروژه در ایران، ایجاد موج فراگیر تبلیغاتی پیرامون «تحریفات
تاریخی اسلام»، «هویت غیر سیاسی تشیع» و «نسبت دین و جامعه مدنی» بود تا
به دینداران القا شود که تنها «اسلام سکولار» ضامن حیات «جامعه مدنی» است.
«جان کین» گویی مرد پروژه های مشترک بود. او تحت پوشش مبادلات آکادمیک
میان «مرکز مطالعات دموکراسی لندن» و «دانشگاه مفید» وارد تهران شد و روز
27 مهر 1378 برای ملاقات با آیت الله «عبدالکریم موسوی اردبیلی» به قم
رفت. کین، رایزنی های بسیاری را با مشاوران رئیس جمهور خاتمی، مقامات «حزب
مشارکت ایران»، اعضای حلقه «کیان» و برخی روحانیون اصلاح طلب انجام داد که
جزئیات آن مذاکرات، «محرمانه» مانده است. بار دیگر، «جان کین» در پاییز
1383 به ایران آمد؛ هنگامی که دیگر پروژه «جامعه مدنی» شکست خورده بود.
وقتی او پا به تهران گذاشت که «عبدالکریم سروش» و «حسین بشیریه» نیز از
دیدار با «جرج شولتس» (وزیر خارجه سابق آمریکا) و «فرانسیس فوکویاما»
(استراتژیست پنتاگون) به ایران بازگشته بودند. از رهگذر این دیدارها،
مقامات ایالات متحده قصد پیشبرد پروژه «لهستانیزه کردن ایران» را داشتند؛
پروژه ای که از مدل «جنبش همبستگی لهستان» اقتباس شد و البته تئوریسین
انگلیسی آن هم در تهران بود.
در پاییز 1383، «جان کین» با مأموریت ایجاد یک «هسته مادر» برای «کودتای
مخملی» به ایران آمد و یک کارگاه آموزشی را نیز برگزار کرد. در بانک
اطلاعاتی «مرکز تحقیقات سیاست های علمی کشور» این کارگاه با نام «دوره
آموزشی گذار به مردم سالاری» ثبت شده است. او جلسات متعددی با رهبران «حزب
مشارکت ایران» برگزار کرد، اما با «سعید حجاریان» به دیدار و گفتگویی
طولانی نشست. در این ملاقات، کین آخرین دستورالعمل های «براندازی نرم» و
مدل های «دموکراتیزاسیون» را به حجاریان انتقال داد. راهبردهای کین چنان
برای حجاریان شگفت انگیز بود که وی با شرح آن در یکی از جلسات حزب مشارکت
گفت «ما در تئوری دموکراسی هم عقب مانده هستیم!» کین، بیشتر به «براندازی
قانونی» از راه انتخابات تمایل داشت. پیشنهاد کرد که دولت با حمایت ویژه
مالی از سازمان های غیر دولتی، رسانه های مستقل و نهادهای مدنی، سریعاً و
به هر وسیله ای عرصه عمومی (جامعه) را فتح کند. او معتقد بود هر NGO یک
«آزمایشگاه کوچک» برای جامعه مدنی است که نه تنها حساسیت کسی را برنمی
انگیزد، بلکه خیلی راحت می تواند کارهای خود را در حاشیه امن پیش ببرد.
وقتی تعداد این آزمایشگاه های کوچک زیاد شود، حکومت با چالش مواجه می شود
و به تدریج باید عرصه را به آنان واگذار کند. چنانچه پروژه دولتی جامعه
مدنی از رژیم شکست بخورد، این NGOها به عنوان یک منجی، «مبارزه مدنی» را
علیه رژیم آغاز می کنند و وارد عمل ]کودتای مخملی[ می شوند. کین اعتقاد
داشت که در کنار این نیرو، اصلاح طلبان باید یک شبکه چند قطبی از رسانه
های اینترنتی و... را بسازند تا از طریق مصادره افکار عمومی، انتخابات را
«مهار» کنند.
با بازگشت شاه کلید انگلیسی به لندن، یک شوک بزرگ رخ داد. آیا این شوک سبب بازگشت اصلاح طلبان به قدرت می شد؟
نوشته شده توسط : کیش مهر
نظرات دیگران [ نظر]