صدای پای بهار به گوش می رسد، مردم خانه ها را تکانده اند و در بازار و مراکز خرید بدنبال خرید شب عید هستند، برق شادی را در چشمان بچه ها و بزرگتر ها میتوان دید چند روز دیگر عید را بهم تبریک میگویند و غذاها و تنقلات خوب میخورند و...
ولی
در گوشه و کنار همین شهر در زیر سقف همین آسمان عید برای عده ای مبارک نیست، چشمانی گریان و غمین است، شکمهایی گرسنه، مردانی در خجالت از روی فرزند و همسر، و سال جدید با نهیبش باز به یادشان می آورد که نمی توانند بخرند، نمی توانند بخوردند و ....
خدایا من چگونه با شکمی سیر و خیالی آسوده راحت سر بر بالین نهم و بخوابم!
بهار است و بهار است و بهار است
گل است و سبزه است و لاله زار است
بــــهــــار مردمان عیـــــد است و نوروز
بـــــهــــار عاشقان دیـــدار یـــار است
*******
مشفق کاشانی :
بهار آمد ، بهار من نیامد
گل آمد ، گلعذار من نیامد
چراغ لاله روشن شد به صحرا
چراغ شام تار من نیامد
*******
هوشنگ ابتهاج :
بهار آمد گل و نسرین نیاورد
نسیمی بوی فروردین نیاورد
پرستو آمد و از گل خبر نیست
چرا گل با پرستو همسفر نیست
نوشته شده توسط : کیش مهر
لیست کل یادداشت های این وبلاگ