يا لطيف
بزرگي تعريف مي كرد : « در دياري پسري بود كه براي وعده هاي غذايي هميشه به خانه مهمان دعوت مي كرد و هر روز كسي را مي گفت.اما روزي كسي را نيافت و مجبور شد مهمان ديروز را دعوت كند .
مهمان كه متعجب شده بود دليل را جويا شد.پسر پس از امتناع به سخن آمد و اينگونه پاسخ داد: پدر من در امر خورد و خوراك به ما توجه خاصي ندارد اما بسيار مهمان دوست است و به خاطر مهمانان به ما هم عنايت ويژه مي كند . ما هم سعي مي كنيم هميشه براي غذا خوردن مهمان دعوت كنيم.»
قصد قياس ندارم و خداي مهربان خود را به كسي تشبيه نمي كنم اما با كمي اغماض مي گويم كه انسان گناهكار كه آبرويي ندارد ،بزرگي را واسطه مي كند كه خداوند به خاطر او نظري به بنده كند.